- در نگاه توحیدی، علم و آگاهی از آنِ خداوند است؛ همهچیز در قلمرو دانش اوست و هیچ دانشی از ارادهاش بیرون نیست. با اینحال، نکتهای ظریف در قرآن و سیره پیامبران وجود دارد: خداوند هیچگاه همه علم را بهطور مطلق و کامل در اختیار هیچکس حتی پیامبرانش قرار نداده است. این محدودیت نه از کمبود فیض، بلکه از عمق حکمت است؛ زیرا هدف، تربیت انسانهایی است که در مسیر معرفت، با تواضع، مشورت و همکاری بهرشد برسند، قرآن میفرماید: «از نزد خود دانشی به او آموختیم.» (کهف/۶۵). علم پیامبران موهبتی است الهی، نه ذاتی؛ یعنی به اراده خداوند به ایشان داده میشود، نه اینکه از درون خود پیامبران میجوشد.
- این حقیقت، رابطه محکم «خالق دانا» و «عبد آموخته» را تبیین و پیامبران را در اوج مقام، همچنان درمرتبه بندگی نگه میدارد.
- در ماجرای حضرت یوسف (ع)، حضرت یعقوب (ع) از جای فرزندش در چاه کنعان بیخبر میماند؛ بااینحال، سالها بعد، بوی پیراهن یوسف را از فاصلهای بسیار دور در مصر درمییابد (ز مصرش بویِ پیراهن شنیدی/ چرا در چاهِ کَنْعانش ندیدی؟!). این تفاوت، بیانگر آن است که خداوند آگاهی را در زمان و شرایط معیّن عطا میکند. یعقوب در آن دوران مأمور بود صبر بیاموزد، تا دلش از تعلقات بشری رها شود. نادیدنِ موقت، بخشی از برنامه تربیتی الهی برای ارتقای بصیرت درونی او بود و آگاهیِ زودهنگام، این سیر معنوی را ناقص میکرد (و البته حکمتهای متعدد دیگر الهی که باید با تعمق و تدبر در قرآن بخش از آنها بیابیم).
- در سوره نمل، حضرت سلیمان (ص) پیامبری دانا و فرمانروای موجودات از سرزمین سبأ و فرمانروایی بلقیس بیخبر میماند، تا هدهدی کوچک بازگردد و بگوید: «از چیزی آگاه شدم که تو از آن آگاه نیستی.» (نمل/۲۲). در ظاهر، پرندهای کوچک خبری بزرگ میآورد؛ در باطن، این نشانه نظام توزیع علم در خلقت است. ظاهرا خداوند غیرمستقیم یادآور میشود که حتی برگزیدهترین بندگانش نیز از دانش دیگران بینیاز نیستند. در اینجا، «هدهد» نماد آن حقیقتی است که از زبان کوچکترینها نیز میتواند پیام بزرگ الهی را منتقل کند. سلیمان با پذیرش سخن او، به ما میآموزد که تواضع در برابر دانایی دیگران، نشانه خرد راستین است.
- در قرآن، خطاب به پیامبر اسلام (ص) آمده است: «در کارها با آنان مشورت کن.» (آل عمران/۱۵۹). اگر پیامبر (ص) بهواسطه وحی، به همه حقایق آگاه بود، چرا مأمور به مشورت شد؟ ظاهرا خداوند اراده داشته مشارکت و همفکری را در تصمیمسازیهای دینی و اجتماعی تثبیت کند. پیامبر با وجود علم الهی، به مردم مجال گفتوگو میداد تا عقل جمعی شکوفا شود و جامعه اسلامی از انفعال به بلوغ برسد. در واقع، خداوند محدودیت آگاهی را نه بهعنوان نقص، بلکه بهعنوان سازوکار رشد جمعی انسانها قرار داد.
- اگر همه علم در یک شخص جمع میشد، نه جایی برای همدلی میماند، نه انگیزهای برای جستوجو و نه مجالی برای تجربه مشترک. اما وقتی هرکس بخشی از حقیقت را در اختیار دارد، انسان ناچار میشود به دیگری گوش دهد، با او همفکری کند و از او بیاموزد. بدینسان، محدودیت علم، خود وسیله تحقق وحدت و همافزایی در جامعه بشری است. حکایت حضرت عیسی (ع) و خبر داشتن ایشان از آنچه مردم میخورند و ذخایر ایشان در خانههای خویش هم در این راستا قابل تحلیل است (آل عمران/4۹).
- در نگاه قرآن، خداوند هیچگاه علم مطلق را در وجود فردی واحد متمرکز نمیکند؛ حتی پیامبران نیز در محدوده حکمت الهی آگاهاند. این تقسیم دانایی، نشانه نقص نیست، بلکه راز بقای نظم معنوی و اجتماعی جهان است. به همین دلیل است که یعقوب از یوسف بیخبر ماند، سلیمان از هدهد شنید تا تواضع بیاموزد، و پیامبر اسلام مأمور به مشورت شد تا جامعه بیاموزد که حقیقت، در گفتوگو شکوفا میشود. در این نظام حکیمانه، هر انسان روزنهای از علم الهی بوده و هیچکس بینیاز از دیگری نیست و هر صدایی کوچک چون هدهد میتواند حتی برای برترین بندگان الهی و پیامبران حامل نوری از آسمان دانایی باشد.
- با این نگاه، یکی از وظایف مدیران، فراهم آوردن شرایط هماندیشی افراد و کارمندان سازمان متبوع و استفاده از دانش و آگاهی ایشان و حتی در برخی موارد بسترسازی برای انعکاس موضوعات مهم به همه افراد جامعه و کسب نظرات آنهاست (تین 286809).
- در سازمانهایی مانند راهآهن بدلیل پیچیدگی بالا، گستردگی شبکه و نقش نیروی انسانی، اهمیت این رویکرد بویژه برای افزایش بهرهوری بسیار بالاتر بوده و باید بیشتر مورد توجه مدیران باشد البته با اعتدال و ثبات و پرهیز از روشهای هیجانی (تین 247464).